نویسنده با مروری نه چندان عمیق و مستند، آیات قرآن درباره حجاب را بررسی و با معنای واژه «خِمار» مفرد «خُمُر» و «جلباب» مفرد «جلابیب» که در قرآن آمده، مدعی هستند که هیچ دلیل قرآنی روشنی نسبت به اینکه زنان باید سر و مویشان را از نامحرم بپوشانند، نداریم؛ بلکه تکیه قرآن بر پوشاندن برجستگیها و زیباییهای بدن در مقابل نگاههای آلوده مردان است.
اگر قرار باشد در مورد روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچگاه برای امثال ما که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد، مگر آنکه اول میان متن سنت و متن قرآن تفاوت قائل شویم. امروز طبقه فرهنگی میانهای پدید آمده است که میخواهد جدای از فتاوا و جدای از مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمتها را بفهمد. آنچه در پی میآید نه حکمی شرعی و نه استنباطی فقهی است؛ بلکه به عنوان کند و کاو پژوهشیای است که با متن قرآن سر و کار دارد.
نقطه کانونی در شکلگیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصلهای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنیعباس مربوط باشد در دست نداریم. از این جهت میتوان احتمال داد که همه متون فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و ... بیشتر مناسب با ساختار امپراطوری اسلامی شکل گرفته است.
دوم اینکه متن قرآن را نیز نمیتوان به درستی فهمید؛ مگر با شناخت معیارهای زبانی همان روزگارِ بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست؛ زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ و به ویژه در دروه 550 ساله امپراطوری عباسیان، معناها و مصداقهای متفاوتی از اصل خود پیدا کردهاند.
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب میدانند، با دقت و با همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود، درمییابیم که در هیچکجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سر خود را بپوشانند؛ اما این هست که زنان مؤمن سعی کنند تا پوشش و رفتارشان به گونهای باشد که مردان بیگانه در آنان طمع نکنند.
چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی و مکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمیآید که لباس برای زنان، یک شکل ویژه تثبیت شدهای نداشته است؛ بلکه بسته به موقعیت زنان در برابر مردان، متفاوت بوده. همچنین مهمترین کسی که میتوانسته این موقعیتها را تشخیص داده و متناسب با آن، جاذبههای جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنابراین میتوان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است و هنوز هم میتواند باشد.(1)
نکته آخر اینکه به نظر میرسد که طرح مسئله پوشیدن زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان و زنانِ آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوبهای جنسی و نگاههای گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
در قرآن دو مورد از آیات هست که درباره نوع رفتار و پوشش زنان به تصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات 30 و 31 سوره نور و دیگری آیات 57 و 58 سوره احزاب. در آیه 53 سوره احزاب به مؤمنان در مورد خانه پیامبر خطاب آمده است که بیاجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» حاجت خود را بگویند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان میبود، طبعا به زنان توصیه میشد که حجاب خود را حفظ کنند؛ در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمیشود.
در آیه 31 سوره نور آمده «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ؛ و خمارهای خود را بر گریبانهای خود برزنند». «خُمْر» جمع خِمار است. کلمه خِمار از ریشه «خَمر» گرفته شده است. مسکرات را به آن دلیل خمر گفتهاند که هوشیاری را میپوشاند. همچنین هر پارچه یا پوست دباغی شده که پوششی برای چیزی یا جایی محسوب شود، «خِمار» نامیده میشود. به تعبیر دیگر، «خِمار» به معنای «مقنعه، روسری یا چادر» نیست مگر آنکه آن را بر سر نهند؛ آن گاه طبعا نامش «مقنعه روسری» خواهد بود. اما در آیه فوق سخن بر سر این نیست که خِمار خود را تا روی سینهها بکشانند؛ بلکه میگوید خمار خود را بر روی سینه زنند. به تعبیر دیگر، اگر در آیه فوق به جای حرف «علی» (بر روی) از حرف «الی» (تا) استفاده شده بود، میتوانستیم چنین استنباط کنیم که پارچهای را به عنوان روسری استفاده میکردند و حالا در این آیه میگوید ادامه همان پارچه یا روسری را تا روی سینهها پایین آوردند. اما در این آیه نه از واژه مقنعه استفاده شده است و نه از حرف «الی». حتی به نظر میرسد که واژه مقنعه، نامی متأخر نسبت به زمان بعثت باشد.
از قراین چنین برمیآید که وضعیت لباس در آن روزگار برای مردم آن سامان، به ویژه برای مردم بدوی و صحرانشین، بسیار ساده و ابتدایی بوده است. به نظر میرسد که نامهای مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به دورههای بعد، چندان زیاد نباشد. احتمالاً در عرف معمولی آن زمان، هر زن و مردی با یک پیراهن بلند که بر تن میکرد، دارای لباس محسوب میشد. اگر این پیشفرضها را مورد تأمل قرار دهیم، میتوانیم اهمیت آیه فوق را درباره قرار دادنِ پوشش اضافی در روی گریبان و سینهها درک کنیم. همچنین تفاوت لباسهای چسب و تنگ را با لباسهای نسبتا گشادتر (جلباب) میتوانیم دریابیم.
نکته دیگری که مورد غفلت قرار گرفته این است که بنا به گزارشهایی از تاریخ ادبیات عربِ قبل از اسلام، نقل تذکرهها و سیرهها، تا هنگام بعثت و همچنین در زمان زنده بودن پیامبر، اغلب مردان گیسوان بلند خود را داشتند. بنابراین، شاید بتوان گفت که آنچه در میان مرد و زن تفاوت عمدهای برای نشانِ جنسیت ایجاد میکرده و زینت ویژه زن محسوب میشده، موی سر نبوده است؛ بلکه برجستگی بخشی از اندام زن بوده که با لباس معمولی آن زمان و به هنگام راه رفتن جلب توجه میکرده است و احتمالاً به همین سبب استفاده از پوششی اضافی به نام «خِمار» و بستن آن روی گریبان و سینهها میتوانسته این زینت ویژه زن را پوشش بیشتری دهد و از تحریکات جنسی در برابر نگاههای دیگران بکاهد. در ادامه این آیه، سلسله مراتبی را درباره مواجهه زنان با مردان، بدون استفاده از «خِمار» برمی شمارد که به نظر میرسد در این ترتیب، نوعی نسبیگرایی در مواجهه زن با دیگران نهفته باشد.
توصیهای دیگری که پس از شمردن این مراتب به زنان شده است اینکه: «وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ»(1). این جمله با آنکه بسیار مختصر بیان شده، اما چنان همهجانبه و مفید است که میتواند گونههای مختلفی از اطوارهای زنانه را واگوید که دوست دارد به طریقی خود را بنمایاند؛ مانند زنی بدوی که با پایکوبیهایش و به صدا درآوردن خلخالهای پایش، دیگران را متوجه خود کند، تا خود را به آنان بنمایاند.
آیه دیگری در سوره احزاب آمده است. ای پیامبر، بگو به همسرانت. و به دخترانت و به زنان مؤمنین که فروگیرند برخود از جلابیب «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(2). این نزدیکتر است برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
نکتههای مبهمی در این آیه وجود دارد که گشودن آن کار چندان آسانی نیست. از جمله اینکه «جلباب» در آن روزگار به چه چیزی گفته میشده است؟ آیا واقعا جلباب نوع خاصی از لباس بوده. این لفظ از ریشه «جلب» میباشد و اگر جلباب به معنای پوششی گشاد باشد که برجستگیهای بدن را ننمایاند و جلب توجه دیگران را نکند، باز هم هیچ اشارهای نیست که زنان موی سر خود را بپوشانند یا نپوشانند.
نکته دیگر آیه فوق آن است که در شهر کوچکی مثل مدینه آن روزگار که همه آدمها حتی به اسم میتوانستند یکدیگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مؤمنین به چه چیزی باید شناخته میشدند که مورد تهمت، و آزار قرار نگیرند. به نظر میرسد که در اینجا منظور از شناخته شدن، نوعی از شناخت از سوی دیگران نسبت به زن است که دیگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرایش به پاکدامنی بشناسند؛ نه تنها اینکه مثلاً بشناسند که این زنِ فلانی است و چون زن فلانی است کسی به او کاری نداشته باشد.
با توجه به آنچه گذشت، شاید بتوان گفت که پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده است و هم اختیاری. یعنی به همانگونه که ایمان برای تعالی یافتن، امری اختیاری و ارادی است، طبعا انتخاب ملزومات و راهکارهای متناسب برای رسیدن به تعالی هم مبتنی بر همان ایمانی خواهد بود که زن یا مرد اراده کرده است. اجبار برای مرد یا زنی که ایمانی به تعالی یافتن ندارد، موجب اعتلای او نمیشود.
1. آقای طهماسبی میگوید سخن من نه حکمی شرعی است و نه استنباطی فقهی، و میخواهد جدای از فتاوا و مسئله تقلید، معنای دقیق حکم حجاب را بفهمد.
در مقام عمل، هر شخص یا صاحبنظر و مجتهد است که طبق نظر خود عمل میکند و یا در غیر آن صورت، مقلّد است و باید طبق نظر کارشناس و خبره عمل کند. اما البته این نکته و حکم عقلی و شرعی به معنای این نیست که شخصی در معنای احکام و آیات قرآن تأمل و اندیشه نکند؛ بلکه بر هر مسلمان و تالی قرآنی لازم است که در فهم قرآن بیندیشد.(1) ولی باید توجه داشت فهم ابتدایی و خام و سادهای که با اطلاعات محدود و ناقص خود از آیات پیدا میکنیم، سخن آخر نیست و معلوم نیست صحیح باشد. بنابراین باید به خبره عرضه شود تا حک و اصلاح گردد، نه اینکه مبنای قضاوت نهایی ما قرار گیرد.
2. در ادامه آمده است «نقطه کانونی در شکلگیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصلهای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است». اما کسانی که با تاریخ تفسیر و فقه و حدیث، آشنایی اندکی داشته باشند، میدانند که این دوران با صدر اسلام و تاریخ پیامبر و گردآوری قرآن گره خورده است. روایات احکام و فقه از راویان حدیث و از منبع علم امامان معصوم علیهمالسلام صادر شده و بعد از دوران ائمه هم به عالمانی مثل مرحوم شیخ صدوق، مفید، کلینی، طوسی و مانند آنها میرسد.
سپس میگوید: «به جز متن قرآن هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنی عباس مربوط باشد، در دست نداریم...». درحالی که ما کتب حدیثی و رجالی و تاریخیای داریم که حاصل اصول مکتوب در زمان ائمه معصومین علیهمالسلام و قرن اول و دوم هجری است. گرچه در میان احادیث و تواریخ، روایات جعلی نیز مشاهده میشود، اما مطالب مسلم و روشن هم فراوان یافت میشود که بسیاری از آنها مورد قبول شیعه و سنی است، از جمله حکم و محدوده حجاب و مفاد آیات مورد بحث ایشان.
3. در نکته دوم میگوید: «متن قرآن را به درستی نمیتوان فهمید؛ چرا که بسیاری از واژگان در طول تاریخ، معانی و مصادیق متفاوتی با اصل خود پیدا کردهاند». برخلاف نظر ایشان باید گفت غالب واژگان همان معانی گذشته خود را دارند. بله! برخی کلمات ممکن است معانی دیگری پیدا کرده باشند که با رجوع به منابع معتبر لغت، خصوصا لغتهای قدیمیتر و تخصصیتر، میتوان به معانی دقیق سابق آنها رسید. علاوه بر روایات و تفاسیر معتبر دست اول که شاهد خوبی برای معانی قبلی واژهها هستند، اما مصادیق مختلف یک معنا، دخالتی در حقیقت یک معنا ندارد. علاوه بر اینها، توجه داریم که قرآن، معجزه و کتاب راهنمای جاوید برای همه انسانها در همه اعصار است و این میسر نیست مگر با امکان فهم دقیق آیات آن.
4. اما درباره نکته سوم، قاطبه مفسرین بزرگ قرآن و فقها و نیز متدینان و زنان با ایمان در طول تاریخ بر این باور هستند که پوشاندن سر زن در مقابل نامحرم لازم است و این از ضروریات اسلام است. حتی در سایر ملل و مذاهب و فرهنگها هم تا دوران اخیر مشاهده میکنیم که پوشاندن سر زنان و حتی مردان، امری رایج و غالب بوده است.
5. درباره نسبی بودن پوشش زنان، باید پرسید مراد شما از نسبی بودن حجاب چیست. اگر مراد این باشد که میزان پوشش زن و اظهار زیباییهای خود نسبت به همسر و محارم و بیگانگان متفاوت است، این سخن صحیحی است و روایات ناظر بر قرآن هم مشخص کردهاند که زینت ظاهر برای نامحرم، فقط وجه و کفین است و احتمالاً سرمه و انگشتر همراه با آنها، و در مقابل محارم، محدوده بازتر و بیشتر و سپس در برابر شوهر که هیچ پوششی لازم نیست. اما اگر مراد این باشد ــ چنانکه از متن و پاورقی به دست میآید ــ که زن در برابر بیگانه، اگر احساس کرد و لازم دید، خود را کامل میپوشاند و اگر لازم ندید میتواند پوشش کمتری داشته باشد، سخن غلطی است. چرا که نامحرم، نامحرم است، حتی اگر برادر شوهر و پسر عمو باشد، چه در شهر و کشور خود و چه در اروپا و سرزمینهای کفر و بیدین، و بین آنها سسله مراتبی وجود ندارد. اساسا حجاب یک امر شخصی محض نیست و در درجه اول ــ چنانکه در آیات مورد بحث آمده ــ حق الله است و در هر شرایطی نسبت به نامحرم باید مراعات شود.
6. اما راجع به اختیاری بودن حجاب که در ابتدا و انتهای مقاله آمده، نیمی از سخن ایشان صحیح است. بله! افراد مؤمن و آگاه برای سعادت و رسیدن به کمال خود، حجاب را با اختیار انتخاب میکنند و خود را حفظ میکنند. اما اینکه افرادی که حجاب را قبول ندارند یا حتی مؤمن و مسلمان نیستند، مجازند در یک جامعه دینی هر نوع پوششی داشته باشند، مخدوش است؛ چرا که حجاب و پوشش افراد، چه مرد و چه زن، علاوه بر حیثیت فردی، حیثیت اجتماعی و تأثیر روحی و روانی هم بر ناظران دارد و زمانی که حدود قرآنی و دینی حجاب مراعات نگردد، سلامت و سعادت جامعه لطمه میبیند. علاوه بر ضررهای جسمی، مادی، خانوادگی و دیگری که این بیمبالاتی به دنبال دارد، تجاوز به حریم ایمان دیگران نیز هست.
7. ایشان از آیه شریفه «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَـعًا فَسْـءَلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٍ»(1) استفاده میکنند که حجاب پوششی برای زنان نیست؛ بلکه بیرون از وجود آنها مانند یک پرده است. درحالیکه برداشتی منحصر به فرد و عجیب است. این آیه علاوه بر حد حجاب که آیات و روایات فراوان بر آن دلالت دارد، حریم بیشتری برای سلامت رابطه زن و مرد قائل میشود و میگوید در هنگام مطالبه یک شیء، لازم نیست مسلما با نامحرم و زنان رودررو شوید؛ بلکه یک ظرف یا لباس را مثلاً از پس پرده هم میتوانید بگیرید.
8 . اما سخن ایشان در مورد خِمار، مناقشات متعددی دارد. وقتی سخن بدون مراجعه حتی به کتب معتبر لغت یا تفسیر و کلمات اصولی و بنیانی علم باشد، چنین بیراهه خواهد رفت. اول، ایشان هیچ منبع و مدرکی در مورد برداشت لغوی و استفاده تاریخی خود ارائه نمیدهد. دوم، خُمُر جمع خِمار است. ریشه این کمله با خَمر یعنی شراب یکی است. خمر، ویژگی سیاهی و تیرگی عقل را به دنبال میآورد و شاید خِمار چون به رنگ سیاه و تیره دارد، به این نام خوانده شده است.(2) در مورد معنای خِمار در المصباح المنیر آمده: لباسی است که زن به وسیله آن سر خود را میپوشاند؛ مجمع البحرین طریحی، خِمار را به مقنعه معنا کرده است؛ چنانکه شیخ طوسی(3) هم همینگونه معنا کرده است و در برخی روایات، تعبیر «قناع» آمده است. سوم، شیعه و سنی نقل کردهاند که به دنبال نزول این آیه، زنان انصار هر یک مقنعهای مشکی به سر کردند؛ گویا بالای سر آنها کلاغ نشسته است.(4)چنانکه گفته شد، فهم مفسرین و راویان و متشرعه در طول تاریخ، پوشاندن سر توسط خِمار یا مقنعه تا روی گردن و سینه است.
در مورد نامهای لباس و مطلب نویسنده، در تفسیر مجمعالبیان از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایتی نقل شده که پوشش زن را در برابر نامحرم، مرکب از چهار نوع لباس ذکر میکند:(5) «دِرع و خِمار و جلباب و ازار»؛ یعنی پیراهن، مقنعه، چادر و ازار که لباسی مانند دامن یا لنگ یا مقداری بلندتر از اینهاست.
چهارم، راجع به اینکه حرف «علی» در آیه آمده نه «الی» میگوییم در تعابیر مشابه آیه کلماتی است که روی سر بودن خِمار را نشان میدهد. برای مثال در روایتی، حجاب حضرت فاطمه چنین نقل شده: «لاثت خِمارَها علی رأسها و اشتملت بجلبابها؛ مقنعه را بر سر پیچید و چادر را به خود پیچیدند».(1) تمام بدن و هیکل و سرت را بپوشان.(2) در روایت دیگری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به حضرت زهرا، هنگامی که شخصی نامحرم میخواهد وارد منزل شود، میفرمایند: «زیادی ملافهات را بگیر». پنجم، نویسنده محترم و خوانندگان منصف داوری کنند که موی سر چه میزان در زیبایی و مطلوبیت یک زن مؤثر است و چقدر زنان به آلایش مو و مدل و رنگ آن اهمیت میدهند و دیه آن در احکام شرعی چقدر است و اموری از این قبیل. همه اینها حاکی از تأثیر زیاد موی زن در جذابیت او دارد و به همان ملاکی که ایشان در مقاله قبول کردهاند، یعنی حفظ زنان از نگاه آلوده مردان بیگانه و فراهم آوردن راه تعالی و سعادت، باید پوشاندن مو را هم در محدوده حجاب بانوان قرار داد.
9. اما راجع به «جلباب» و اصرار نویسنده بر معلوم نبودن معنای آن و اینکه دلالتی بر پوشاندن سر و مو وجود ندارد، نکاتی مغفول مانده است.
الف) «جلابیب» جمع «جلباب» است که در کتابهای معتبر لغت مثل لسان العرب، صحاح اللغة و معجم الوسیط به «ملحفه» معنا شده است. فیّومی در المصباح المنیر مینویسد: «ملحفه پوشش گستردهای است که زن خود را در آن میپیچد». مفسران بسیاری مثل شیخ طوسی در تفسیر تبیان، بیضاوی در تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، بر فراگیر بودن جلباب نسبت به کل سر و بدن تصریح میکنند.
درباره جلباب دو نظر دیگر هم آمده که گرچه صحیح نیستند، اما این دو نظر هم در اینکه جلباب سر را میپوشاند مشترکاند. فیّومی در المصباح المنیر میگوید: «جلباب لباسی است که از خمار یا مقنعه بزرگتر و از رداء کوچکتر است؛ یعنی از سر تا بخشی از پا را میپوشاند». راغب اصفهانی هم در مفردات، جلباب را همان خمار و مقنعه تعریف میکند که باز هم پوشاندن سر، حداقل آن است. عبارتی هم که در مورد حجاب حضرت زهرا گذشت سرتاسری بودن جلباب را تأیید میکند؛ چرا که واژه «اشتمال» دربرگرفتن کامل یک چیز است. روایت راجع به چهار نوع لباس زن هم نشان میدهد که خمار و جلباب دو لباس متفاوت هستند.
ب) در آیه آمده «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(1) در تفاسیری مانند آلوسی و کشاف راجع به واژه «ادناء» آمده است: «مراد قرار دادن جلباب در بالای ابرو و جمع و جور کردن و قرار دادن گوشههای جمع شده آن در بالای بینی است». بنابراین پوشاندن سر امری مسلم است.
ج) در کتابهای واژههای قرآنی و تفاسیر فارسی گذشته هم جلباب به چادر معنا شده است. مناسب بود نویسنده سری به برخی از این کتب میزد، از جمله لسان التنزیل تألیف قرن 4 و 5 هجری، ص 103 به اهتمام مهدی محقق؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد 8، صفحه 191، ذیل آیه 59 سوره احزاب و کتاب نثر طوسی از میرزا ابوالحسن شعرانی.
د) جلباب از ریشه جُلب به ضم است نه جَلب و جُلب به معنای تیرگی و سیاهی چون جلباب پوشش تیره و سیاه بوده است، به این نام خوانده شده است.(2)
10. ختام سخن ما توصیه به صاحبان قلم و سایت و وبلاگ و مانند اینها این است که در طرح مطالب و انظار خود دقت و تتبع و مطالعه بیشتری کنند تا به خطا نروند و نبرند. خصوصا در مسائلی که مربوط به حوزه دین و معنویت انسان هاست. انسان عالم و فهیم امروز برای پیش بردن کاروان علم و تحقیق، نمیتواند خود را بی نیاز از میراث عظیم و غنی گذشتگان ببیند و از صفر آغاز کند.
1. امروز که حکومت طالبان در افغانستان برچیده شده و حجاب برای زنان آزاد است، باز هم شاید حدود 90% زنان افغان در آن ولایت خود را ناگزیر میبینند از بُرقُع استفاده کنند تا از گزند این و آن و از نگاه هیز مردان محفوظ بمانند. درحالیکه برخی از همان زنان وقتی به اروپا سفر میکنند و در شهرهای اروپایی رفت و آمد میکنند، حتی از روسری هم استفاده نمیکنند؛ زیرا موردی برای آزار دیدن از آنگونه نگاه وجود ندارد.
1. نور: 31
2. احزاب: 59
1. نساء، 4:82 و محمد،؟؟؟: 24
1. احزاب،؟؟:53
2. العین، از خلیل و اقرب الموارد، ذیل عنوان خمر
3. تفسیر تبیان، ج 7، ص 43
4. زمخشری، تفسیر کشّاف ج 3، ص 231؛ صحیح النجاری، شرح العسقلانی، ج 8، ص 49؛ تفسیر ابنکثیر، ج 3، ص 284 و حسین مهدی زاده، حجابشناسی، چاپ دوم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم، 1382، ص 67و68
5. شیخ طبرسی، مجمعالبیان، ج 7، ص 155
1. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 98
2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 120، حدیث 3
1. الاحزاب، ؟؟: 59
2. برای توضیح و تفصیل بیشتر مطالب بنگرید ب «حجابشناسی»، حسین مهدی زاده، ص 68ـ77 و 53ـ62